زشتنلغتنامه دهخدازشتن . [ زُ ت َ ] (مص ) برهنه کردن . عریان نمودن . پوست برکندن . مقشر نمودن . (ناظم الاطباء).
casketدیکشنری انگلیسی به فارسیجعبه، تابوت، جعبه کوچک جای جواهرات، جعبه کوچک، جعبه جواهر، کاست، صندوق یا تابوت
casketsدیکشنری انگلیسی به فارسیگلدان، تابوت، جعبه کوچک جای جواهرات، جعبه کوچک، جعبه جواهر، کاست، صندوق یا تابوت
زشتنلغتنامه دهخدازشتن . [ زُ ت َ ] (مص ) برهنه کردن . عریان نمودن . پوست برکندن . مقشر نمودن . (ناظم الاطباء).
زبان ترازولغتنامه دهخدازبان ترازو. [ زَ ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خار ترازوی زرسنج . (غیاث اللغات ). خاری که در میان دسته ٔترازوی زر بشکل زبان باشد و چون آن خار برابر باشد و
ناقدفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که چیزی را مورد نقد و بررسی قرار میدهد، خصوصاً سخن.۲. کسی که پول خوب را از بد جدا کند؛ سرهکننده؛ زرسنج.
تسلیلغتنامه دهخداتسلی . [ ت َ س َل ْ لی ] (ع اِ) بی غمی و خرسندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) دلخوش و خوش عیش ، مجاز است . (آنندراج ). آسوده . مطمئن . خشنود. شادکام