زاودشلغتنامه دهخدازاودش . [ دُ ] (اِخ ) ستاره ٔ عطارد. (ناظم الاطباء). مصحف زاووش و زاوش است . رجوع به زاووش و زاوش در برهان قاطع چ معین و لغت نامه شود. همین کلمه بصورت زاورس هم
زاودشلغتنامه دهخدازاودش . [ دُ ] (اِخ ) ستاره ٔ عطارد. (ناظم الاطباء). مصحف زاووش و زاوش است . رجوع به زاووش و زاوش در برهان قاطع چ معین و لغت نامه شود. همین کلمه بصورت زاورس هم
رسوافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که کار زشتش فاش شود و نزد مردم شرمنده و بیآبرو شود؛ بیآبرو؛ بدنام.
معزالدینلغتنامه دهخدامعزالدین . [ م ُ ع ِزْ زُدْدی ] (اِخ ) محمود، دومین از اتابکان الجزیره (جلوس به سال 605 هَ . ق .). (از طبقات سلاطین اسلام ص 145).