زریکلغتنامه دهخدازریک . [ زِ ] (اِ)بمعنی زرشک باشد و به عربی انبرباریس خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به زرشک شود.
ضریکلغتنامه دهخداضریک . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) کرکس نر. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (فهرست مخزن الادویه ). || مرد گول . (منتهی الارب ). نادان . (منتخب اللغات ). || برجای مانده .
زرشکفرهنگ انتشارات معین(زِ رِ) (اِ.) 1 - درختچه ای است با برگ های دندانه دار و گل های خوشه ای زرد رنگ که میوة آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی است . ر یشه و برگ و میوة آن به مصارف دارویی
زرشک پلوفرهنگ انتشارات معین( ~. پُ لُ) (اِمر.) نوعی پلو که در آن گوشت (معمولاً مرغ ) زرشک و زعفران می ریزند.
ابوالغاراتلغتنامه دهخداابوالغارات . [ اَ بُل ْ ] (اِخ ) طلایعبن زریک .ملقب بملک الصالح وزیر مصر. رجوع به طلایع... شود.
تابشیلغتنامه دهخداتابشی . [ب ِ ] (اِخ ) منسوب است به تابشه که نام جد ابوالفضل عبدالرحمن بن زریک تابشه بخاری تابشی است (سمعانی ).
اسوانیلغتنامه دهخدااسوانی . [ اَس ْ ] (اِخ ) احمدبن علی بن زبیر غسّانی مصری مکنی به ابی الحسن و معروف به رشید اسوانی (قاضی ). یاقوت گوید: وی کاتب و شاعر و فقیه و نحوی و لغوی و مور
اثرارلغتنامه دهخدااثرار. [ اَ ] (ع اِ) به لغت اهل بادیه اسم انبرباریس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و در تذکره ٔ اولی الالباب داود ضریر انطاکی اثرار، امبریاریس آمده است . زرشک . زر
زرنیخلغتنامه دهخدازرنیخ . [ زَ / زِ ] (اِ) نام دوایی که به هندی هرتال گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و آن پنج قسم است : زرد،سرخ ، سپید، سبز، سیاه و اقسام آن از سمومات است . (آ