ذریتلغتنامه دهخداذریت . [ ذُرْ ری ی َ ] (ع اِ) پشت فرزندان .نسل : ای بار خدای همه ذریت آدم با ملک سلیمانی و با حکمت لقمان . ناصرخسرو.ابلیس لعین بدین زمین اندرذریّت خویش دید بسیا
زریتونتنلغتنامه دهخدازریتونتن . [ زَ ن ِ ت َ ] (هزوارش ، مص ) به لغت زند و پازند بمعنی کاشتن باشد و زریتونِمی ، بمعنی میکارم و زریتونید، یعنی بکارید و زراعت کنید. (برهان ) (آنندراج
زریتونتنلغتنامه دهخدازریتونتن . [ زَ ن ِ ت َ ] (هزوارش ، مص ) به لغت زند و پازند بمعنی کاشتن باشد و زریتونِمی ، بمعنی میکارم و زریتونید، یعنی بکارید و زراعت کنید. (برهان ) (آنندراج