زردارلغتنامه دهخدازردار. [ زَ ] (نف مرکب ) مالدار. (آنندراج ). توانگر. دولتمند. مالدار. پولدار. (ناظم الاطباء). دارنده ٔ زر. که زر دارد. غنی . با ثروت و نعمت : از غایت سخاوت زردا
زرگدازیلغتنامه دهخدازرگدازی . [ زَ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل زرگداز. گداختن زر. قرار دادن طلا در کوره : چو روز از جهان کارسازی گرفت دمید آتش و زرگدازی گرفت .اسدی (گرشاسبنامه ).
زنگدارلغتنامه دهخدازنگدار. [ زَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ زنگ . || طنین دار (صدا و آواز). (فرهنگ فارسی معین ).
زردارلغتنامه دهخدازردار. [ زَ ] (نف مرکب ) مالدار. (آنندراج ). توانگر. دولتمند. مالدار. پولدار. (ناظم الاطباء). دارنده ٔ زر. که زر دارد. غنی . با ثروت و نعمت : از غایت سخاوت زردا
زرگدازیلغتنامه دهخدازرگدازی . [ زَ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل زرگداز. گداختن زر. قرار دادن طلا در کوره : چو روز از جهان کارسازی گرفت دمید آتش و زرگدازی گرفت .اسدی (گرشاسبنامه ).
زنگدارلغتنامه دهخدازنگدار. [ زَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ زنگ . || طنین دار (صدا و آواز). (فرهنگ فارسی معین ).