زرورقلغتنامه دهخدازرورق . [ زَ وَ رَ ] (اِ مرکب ) طلق که در عرف هند ابرک گویند. (آنندراج ) (بهار عجم ). زرک . (فرهنگ فارسی معین ): ... و زرورق که به نگارگری بکار برند اوفرمود و رنگهای گوناگون آمیخت از بهر تزاویق دیوارهای سراها. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ لیسترانج ص <span
زرورقفرهنگ فارسی عمید۱. کاغذ زراندودشده.۲. کاغذ زرد نازک که به شکل ورقۀ زر ساخته میشود و برای تزیین بعضی چیزها یا زرکوبی پشت جلد کتاب به کار میرود؛ زرک.
زرورقیلغتنامه دهخدازرورقی . [ زَ وَ رَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به زرورق . مانند زرورق . به رنگ زرورق . || نوعی از بهترین خرما در جیرفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
زرورقیلغتنامه دهخدازرورقی . [ زَ وَ رَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به زرورق . مانند زرورق . به رنگ زرورق . || نوعی از بهترین خرما در جیرفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).