زروبابللغتنامه دهخدازروبابل . [ زُ رُ ب ِ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ یهود و از خاندان داود است که قوم یهود را پس از فرمان کورش کبیردر قرن ششم قبل از میلاد به موطن آنان بازگرداند. (از لاروس
زربابلغتنامه دهخدازرباب . [ زِ ] (معرب ، اِ) زر. یا آب زر. معرب است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صواب زریاب است با یای مثناة بعد از راء، طلا یا آب آن . معرب زر یعنی ذهب وآب بمعنی
زروبالغتنامه دهخدازروبا. [ ] (اِخ ) ابن ماجوه الناعمی الحمصی . یکی از نقله و مترجمین ، از لغات دیگر به زبان عربی . (ابن الندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زروبا (زوربا) ابن ماجوه
زوبالالغتنامه دهخدازوبالا. [ زُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه ٔ نو است که در بخش کلات شهرستان قوچان واقع است و 575 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فرعوشلغتنامه دهخدافرعوش . [ ] (اِخ )مردی است که 2172 نفر از اولاد وی از بابل با زروبابل به اورشلیم مراجعت کردند. (از قاموس کتاب مقدس ).
حجیلغتنامه دهخداحجی . [ ح َج ْ جی ](اِخ ) لفظ حجی مسرور نام یکی از انبیاء بنی اسرائیل بود و محتمل است که در رجعت نخستین بنی اسرائیل از بابل به همراهی زروبابل مراجعت نمود، و در
بلشانلغتنامه دهخدابلشان . [ ] (اِخ ) (به معنی پسر زبان ، که قصد از فصاحت می باشد) او شخصی بود که در وقت مراجعت زروبابل از بابل با وی مصاحبت نمود. (از قاموس کتاب مقدس ).
زر بابللغتنامه دهخدازر بابل . [ زَرْ رِ ب ِ ] (اِخ ) از رؤسای آبای اسرائیل که در اورشلیم به بنا نمودن خانه خدا دست زد. رجوع به ایران باستان ج 2 صص 947- 950 و عیون الانباء ص 103 و