زروانلغتنامه دهخدازروان . [ زَ ] (اِخ ) پرده دار و حاجب نوشیروان . (از ولف ). مردی که با جادو و تنبل پسران مهبود را به زهر کردن در طعام نوشیروان وادار ساخت و سپس خیانت او پیدا شد
زروانلغتنامه دهخدازروان . [ زَ ] (اِخ ) زربان . زربان بزرگ . یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع ). (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد و زربان بزرگ شود.
زروانلغتنامه دهخدازروان . [ زَ / زُ ] (اِ) دراوستا زروان بمعنی زمان است و بارها با کلمه ٔ (راپیثوینه ) (نیمروز) آمده برای تعیین هنگام ظهر و مکرربا کلمات «درگه » (دیردرنگ ) و «درا
زروانلغتنامه دهخدازروان . [ زَ / زُ ] (اِخ ) چند بار زروان در ردیف دیگر ایزدان نام برده شده و از آن فرشته ٔ زمانه ٔ بی کرانه اراده شده . اغلب زروان با صفات «اکرانه » (بی کرانه )
زروانلغتنامه دهخدازروان . [ زَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان صحرای باغ است که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 459 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
ذروانلغتنامه دهخداذروان . [ ذَرْ ] (اِخ ) نام جایگاهی در شعر کثیر. || نام حصنی به یمن نزدیک صنعاء. || نام چاهی بنی زریق را بمدینه .
ضروانلغتنامه دهخداضروان . [ ض َ رَ ] (اِخ ) شهرکی است نزدیک صنعاء و بنام وادئی که بهمین نام و در کنار آن واقعست موسوم گردیده و بین آن وادی و صنعا چهار فرسنگ است . یاقوت در وصف آن
زروان بزرگلغتنامه دهخدازروان بزرگ . [ زَ ن ِ ب ُ زُ ](اِخ ) به زبان پهلوی نام حضرت ابراهیم علیه السلام . (برهان ) (آنندراج ). یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع ). (ناظم الاطباء). رجو
زروان دادلغتنامه دهخدازروان داد. [ زَ ] (اِخ ) یکی از پسران مهر نرسی است که بمقام هیربدان هیربد رسید. رجوع به ایران در زمان ساسانیان و سبک شناسی بهار ص 190 شود.
زروان اکرنلغتنامه دهخدازروان اکرن . [ زَ اَ رَ ] (پهلوی ، اِ مرکب ) وقت لایتناهی . رجوع به زروان در همین لغت نامه ، ایران باستان ج 2 ص 1523 و ایران در زمان ساسانیان ص 171 شود.
زروانیلغتنامه دهخدازروانی . [ زَ / زُ ] (ص نسبی ) منسوب است به زروان که نام اجدادی است . (از الانساب سمعانی ). منسوب به زروان . آیین زروان (یکی از ادیان ایران باستان در زمان ساسان
زروانیانلغتنامه دهخدازروانیان . [ زَ / زُ ] (اِخ ) فرقه ای که افراد آن از آیین زروانی پیروی می کردند. (فرهنگ فارسی معین 590). پیروان زروان . رجوع به زروان ، ماده ٔ قبل و ایران باستا
زروان بزرگلغتنامه دهخدازروان بزرگ . [ زَ ن ِ ب ُ زُ ](اِخ ) به زبان پهلوی نام حضرت ابراهیم علیه السلام . (برهان ) (آنندراج ). یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع ). (ناظم الاطباء). رجو
زروان دادلغتنامه دهخدازروان داد. [ زَ ] (اِخ ) یکی از پسران مهر نرسی است که بمقام هیربدان هیربد رسید. رجوع به ایران در زمان ساسانیان و سبک شناسی بهار ص 190 شود.
زروان اکرنلغتنامه دهخدازروان اکرن . [ زَ اَ رَ ] (پهلوی ، اِ مرکب ) وقت لایتناهی . رجوع به زروان در همین لغت نامه ، ایران باستان ج 2 ص 1523 و ایران در زمان ساسانیان ص 171 شود.
زروانیلغتنامه دهخدازروانی . [ زَ / زُ ] (ص نسبی ) منسوب است به زروان که نام اجدادی است . (از الانساب سمعانی ). منسوب به زروان . آیین زروان (یکی از ادیان ایران باستان در زمان ساسان
زروانیانلغتنامه دهخدازروانیان . [ زَ / زُ ] (اِخ ) فرقه ای که افراد آن از آیین زروانی پیروی می کردند. (فرهنگ فارسی معین 590). پیروان زروان . رجوع به زروان ، ماده ٔ قبل و ایران باستا