زرنگگویش اصفهانی تکیه ای: zereng طاری: zereng طامه ای: zerang طرقی: zereng کشه ای: zereng نطنزی: zereng
زرنگلغتنامه دهخدازرنگ . [ زَ رَ ] (اِخ ) نام شهری است که حاکم نشین سیستان بوده . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). شهری است از سیستان بناکرده ٔگرشاسب . (فرهنگ رشیدی ) (
زرنگفرهنگ مترادف و متضاد۱. باهوش، داهی، زیرک ۲. جلد، جلید، چابک، چالاک، چست، ، فرز ۳. درسخوان ۴. رند ۵. زبردست، ماهر ۶. زبل، شیطان ≠ تنبل
زرنگدیکشنری فارسی به انگلیسیadroit, alert, arch, astute, clever, competent, dapper, hardheaded, ingenious, politic, sharp, shrewd, slick, smart, wise