زرمانلغتنامه دهخدازرمان . [ زَ ] (اِخ ) از قرای سمرقند است که تا سمرقند هفت فرسخ فاصله دارد. (از معجم البلدان ). نام قریه ای به سمرقند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زرمانلغتنامه دهخدازرمان . [ زَ ] (اِخ ) نام ابراهیم علیه السلام . (برهان ) (آنندراج ). یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل . (ناظم الاطباء). رجوع به زروان شود.
زرمانیلغتنامه دهخدازرمانی . [ زَ ] (اِخ ) محمدبن موسی الزّرمانی ، مکنی به ابوبکر که از محمدالمسیح الکیشی روایت دارد و محمدبن محمد ابن حمویه الکرجی الصغدی از او روایت کرده است . (ا
زرمانیلغتنامه دهخدازرمانی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زرمان که از قرای سمرقند می باشد... (از انساب سمعانی ). رجوع به زرمان و ماده ٔ بعد شود.
زرمانقةلغتنامه دهخدازرمانقة. [ زُ ن ِ ق َ ] (معرب ، اِ) جبه ای است از صوف ، بی آستین . معرب اشتربانه ؛ یعنی کالای شتربان . و بعضی گفته اند که آن عبری است . و فی الحدیث : ان موسی ات
زرمانیلغتنامه دهخدازرمانی . [ زَ ] (اِخ ) محمدبن موسی الزّرمانی ، مکنی به ابوبکر که از محمدالمسیح الکیشی روایت دارد و محمدبن محمد ابن حمویه الکرجی الصغدی از او روایت کرده است . (ا
زرمانیلغتنامه دهخدازرمانی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زرمان که از قرای سمرقند می باشد... (از انساب سمعانی ). رجوع به زرمان و ماده ٔ بعد شود.
زرمانقةلغتنامه دهخدازرمانقة. [ زُ ن ِ ق َ ] (معرب ، اِ) جبه ای است از صوف ، بی آستین . معرب اشتربانه ؛ یعنی کالای شتربان . و بعضی گفته اند که آن عبری است . و فی الحدیث : ان موسی ات
زربانلغتنامه دهخدازربان . [ زَ ] (اِخ ) زرفان . زرمان . نام حضرت ابراهیم (ع ) است . (برهان ) (ناظم الاطباء). شیخ الانبیاء ابراهیم خلیل علیه السلام است . (انجمن آرا) (آنندراج ). ب