زرقیلغتنامه دهخدازرقی . [ زُ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به بنی زریق که بطنی است از انصار. (ازانساب سمعانی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
زرقیلغتنامه دهخدازرقی . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سلطان آباد است که در بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار واقع است و 510 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
زرقیلغتنامه دهخدازرقی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زرق که قریه ای است در شش فرسخی مرو. (از انساب سمعانی ). رجوع به زرق شود.
ابن زرقیاللغتنامه دهخداابن زرقیال . [ اِ ن ُ زَ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن یحیی النقاش ، معروف به ابن زرقیال یا زرقالی . اصلاً از مردم قرطبه در طلیطله باعمال نجومی اشتغال داشت و باک
زردیانگویش اصفهانی تکیه ای: berenǰ طاری: berenǰ طامه ای: berenǰ طرقی: berenǰ کشه ای: berenǰ نطنزی: berenǰ
ابن زرقیاللغتنامه دهخداابن زرقیال . [ اِ ن ُ زَ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن یحیی النقاش ، معروف به ابن زرقیال یا زرقالی . اصلاً از مردم قرطبه در طلیطله باعمال نجومی اشتغال داشت و باک
رافعیلغتنامه دهخدارافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) زرقی ، ابوالحسن محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن افلح بن رافعبن ابراهیم بن افلح بن عبدالرحمن بن رفاعةبن رافع انصاری رافعی زرقی . منسوب بجد اعلا
ابوسعیدلغتنامه دهخداابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) زرقی انصاری . صحابی است . و نام او سعدبن عمّاره یا عمّارةبن سعد است و بعضی کنیت او را ابوسعد گفته اند.
رافعلغتنامه دهخدارافع. [ ف ِ ] (اِخ ) انصاری زرقی ، ابن مالک بن عجلان بن عمروبن عامربن زریق انصاری زرقی ... وی در عقبه شهید شد و یکی از سرشناسان و بزرگان انصار بود و بگفته ٔ سعی