زرقملغتنامه دهخدازرقم . [ زُ ق ُ ] (ع ص ) کبودچشم . (دهار). سخت کبودچشم و در مذکر و مؤنث یکسان است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ضرغملغتنامه دهخداضرغم . [ ض َ غ َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر درنده . (منتخب اللغات ). اسد.
لوح بهدیکشنری عربی به فارسیزرق وبرق دادن (شمشير) , باهتزاز دراوردن (شمشير وتازيانه) , تکان دادن سلا ح (ازروي تهديد)