زرخیزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ویژگی معدن یا زمینی که از آن زر به دست آید.۲. ویژگی زمین حاصلخیز.
زرخیزلغتنامه دهخدازرخیز. [ زَ ] (نف مرکب ) زمینی که پرمنافع و سودانگیز و برومند باشد. (آنندراج ). هر زمینی که سود بسیار از آن بردارند. اراضی زرخیز. مملکتی زرخیز. پرحاصل و پربرکت
زرخیزفرهنگ انتشارات معین(زَ) (ص مر.) 1 - معدنی که دارای طلا باشد. 2 - زمینی که از آن سود بسیار به دست آید: خطة زرخیز.
زریزلغتنامه دهخدازریز. [ زَ ] (ع ص ) سبک و پاکیزه . عاقل . استواررای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). زیرک . هوشمند. (ناظم الاطباء).
برخیزگویش اصفهانی تکیه ای: ârest / âru / ârâ طاری: âros طامه ای: beland bobe طرقی: oro کشه ای: âro نطنزی: ârâs / ârâ
یاکوتیلغتنامه دهخدایاکوتی . [ ک ُ ] (اِخ ) جمهوری آزاد دارای استقلال داخلی از جمهوریهای شوروی سابق به مشرق سیبری به مساحت چهار میلیون گز مربع دارای سیصد هزار تن سکنه . کرسی آن یاک