زرخریدفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خریدهشده به زر؛ آنچه با پول خریده شده.۲. (اسم، صفت مفعولی) غلام یا کنیز خریدهشده.
زاریدنلغتنامه دهخدازاریدن . [ دَ ] (مص ) ناله کردن . (آنندراج ). گریه و زاری کردن . موئیدن . گریه ٔ زار کردن : چه موئی چه نالی چه گریی چه زاری که از ناله کردن چوما بی نوالی . فرخی
زخریطلغتنامه دهخدازخریط. [ زِ ] (ع اِ) گیاهیست . (منتهی الارب )(از محیطالمحیط) (ترجمه ٔ قاموس ). لغتی است در زخرط بهمین معنی . (از اقرب الموارد). رجوع به زخرط شود.
بندهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. غلام زرخرید؛ غلام؛ چاکر؛ برده.۲. انسان نسبت به خداوند.۳. لقبی که گوینده برای تواضع به خود میدهد؛ من: بنده چندین بار خدمت رسیدم.
عتقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (فقه) آزاد شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی.۲. [قدیمی] بخشش؛ بزرگواری؛ کرم.