زربانلغتنامه دهخدازربان . [ زَ ] (اِ) پیر سالخورده را گویند. (برهان ). پیر فرتوت . (انجمن آرا) (آنندراج ). پیر سالخورده . (ناظم الاطباء). مصحف «زرمان ». (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
زربانلغتنامه دهخدازربان . [ زَ ] (اِخ ) زرفان . زرمان . نام حضرت ابراهیم (ع ) است . (برهان ) (ناظم الاطباء). شیخ الانبیاء ابراهیم خلیل علیه السلام است . (انجمن آرا) (آنندراج ). ب
زبانگویش اصفهانی تکیه ای: zebun طاری: ozmun طامه ای: ozon طرقی: ozmun کشه ای: ozmun نطنزی: zobon / uzon
زبان گنجشکفرهنگ انتشارات معین( ~. گُ جِ) (اِمر.) درختی است وحشی با برگ های دندانه دار و گل های قرمز مایل به قهوه ای . برگ های این درخت مسهل است .
زروانلغتنامه دهخدازروان . [ زَ ] (اِخ ) زربان . زربان بزرگ . یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع ). (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد و زربان بزرگ شود.
سالارآبادلغتنامه دهخداسالارآباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی باختر زربانی و 2 هزارگزی جنوب راه فرعی موزبانی به کرمانشاه . هوای آن س
زرفانلغتنامه دهخدازرفان . [ زَ ] (اِخ ) نام ابراهیم . (از برهان ) (از آنندراج ). نام ابراهیم خلیل . (ناظم الاطباء). براساسی نیست و رجوع به زربان و زروان شود.
زرملغتنامه دهخدازرم . [ زَ ] (اِ) پیر فرتوت را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). و در مؤید زربان (به بای موحده ) گفته . (فرهنگ رشیدی ). پیر بود. (اوبهی
گشسب بانولغتنامه دهخداگشسب بانو. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام دختر رستم ،زن گیو : و سیستان و خانه ٔ دستان و رستم همچنانکه اول بود باز فرمود کردن وزال را به خانه بازفرستاد با دخترانش زربانو