زراعةلغتنامه دهخدازراعة. [ زَرْ را ع َ ] (ع اِ) ج ِ زَرّاع . (اقرب الموارد). رجوع به زراعون و زراع (معنی دوم ) شود.
زراعةلغتنامه دهخدازراعة. [ زَرْ را ع َ ] (ع اِ) موضع کشاورزی ، مانند ملاحة برای موضع نمک . ج ، زراعات . (از اقرب الموارد).
زراعةلغتنامه دهخدازراعة. [ زِ ع َ ] (ع مص ) تخم ریختن برای کاشتن . (آنندراج ). زرع . (اقرب الموارد). کشاورزی . (دهار). و این لغت در اصل زرع است که فارسیان درآن تصرف کرده چنان استعمال کرده اند... (آنندراج ).
زروحةلغتنامه دهخدازروحة.[ زَ وَ ح َ ] (ع اِ) زروح . (منتهی الارب ). ریگ توده ٔکج و معوج . (ناظم الاطباء). ریگ توده و جز آن مانند سروعة. (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
جراحیهلغتنامه دهخداجراحیه . [ ج َحی ی َ ] (اِخ ) دهی است از بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان . این ده در بیست و چهارهزارگزی شمال باختری هویزه قراردارد. و محلی دشت و گرمسیر و مالاریایی است . دارای دویست تن سکنه ٔ شیعه ٔ فارسی و عربی زبان است . آب آن از رودخانه ٔ کرخه و چاه تأمین میشود و محصول آن غ
جراحةلغتنامه دهخداجراحة. [ ج ِ ح َ ] (ع اِ) خستگی . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ریش . (دهار). زخم . (ناظم الاطباء). مطلق زخم . (آنندراج ). ج ، جِراح و جِراحات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ).رجوع به جراحت شود. || (اِمص ) دستکاری . جراحی .
جراهیةلغتنامه دهخداجراهیة. [ ج َ ی َ ] (ع ص ) ظاهر و آشکار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (از ذیل اقرب الموارد). یقال : لقیه جراهیة؛ ای ظاهراً بارزاً. (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (از ذیل اقرب الموارد) : و لولا ذا للاقیت المنایاجراهیةً و