ذوشلغتنامه دهخداذوش . (ص ) شعوری گوید بمعنای بدطبع و تندخوست . حکیم فردوسی : بانگ کرده است ای بت سیمین ذوش هستم ترا که هستی ذوش .این کلمه از مجعولات شعوری است وشعر نیز از رودکی
زبشلغتنامه دهخدازبش . [ زَ ] (اِ) بطیخ زقی است . (تحفه ) (فهرست مخزن الادویه ). بطیخ زقی هندی است و بطیخ سندی نیز گویند. بپارسی خربزه ٔ هندی گویند و به تبریزی هندوانه و به شیرا
زبشلغتنامه دهخدازبش . [ زِ ] (اِخ ) ایالتی است در شمال مجارستان در دائره ٔ واقع در پشت رود تیس . محدود است از شمال به گالیسی و از مشرق به ساروس ، از جنوب به ایالتهای ابواجفار،