زدودندیکشنری فارسی به انگلیسیblot, clear, efface, elision, erase, expunge, purge, rub, sanitize, sweep
زدودنلغتنامه دهخدازدودن . [ زِ / زُ دو دَ ] (مص ) بمعنی ازاله کردن و پاک ساختن باشد عموماً، چنانکه دل را از غم و آئینه و شمشیر و امثال آن را از زنگ و اعضاء را از چرک و ملک را از
صقالفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهزدودن و برطرف ساختن زنگ آینه یا آهن؛ جلا دادن؛ روشن کردن؛ صیقل زدن. صقال گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] زدوده شدن؛ جلا یافتن.