زدقلغتنامه دهخدازدق . [ زِ ] (ع مص ) لغتی است در صدق ، گویند: انا ازدق منک ؛ یعنی من اصدق و راستگوترم از تو. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
ازدقلغتنامه دهخداازدق . [ اَ دَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از زدق . اصدق . (منتهی الارب ). راستگوتر: انا ازدق منه .
زاقلغتنامه دهخدازاق . (اِ) بچه ٔ هر چیز را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). و رجوع به زاق و زیق و زاقدان شود. || (ص ) کبود. ازرق . زاغ . رجوع به زاغ شود.
زاقلغتنامه دهخدازاق . [ قِن ْ ] (ع ص ) از زقی و زقو (مخفف زاقی ). || هر که فریاد کند. (تاج العروس ). || (اِ) خروس و جمع آن زواقی است . یقال : هو اثقل من الزواقی ؛ ای الدیکة لان