زخیرةلغتنامه دهخدازخیرة. [ زَ رَ ] (ع اِ) (در تداول مولدان ) مؤنت و مصارف سپاهیان و حیوانات سواری سپاه را گویند، بمناسبت فراوانی و زیادی آن . ج ، زخائر.(از محیطالمحیط). رجوع به
ذخیرةلغتنامه دهخداذخیرة. [ ذَ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است ونوعی از خرما را بدانجا نسبت دهند. (مراصدالاطلاع ).
ذخیرةلغتنامه دهخداذخیرة. [ ذَ رَ ] (ع اِ) الفغده . چیز الفنجیده . پستا. نهاده . برنهاده .یخنی . بئرة. بؤرة. بئیرة. پس انداز. پس اوکند. پس افت . پس افکند. ذُخر. پس انداز. اندوخته
زیرهلغتنامه دهخدازیره .[ رَ / رِ ] (اِ) تخمی است معروف که به عربی کمون خوانند، بهترین آن زیره ٔ کرمانی است و گوشت بزان کرمان به از بلاد دیگر است که اغلب به زیره چرند. معجونی که
codificationsدیکشنری انگلیسی به فارسیکدگذاری، تدوین، قانون نویسی، وضع قوانین، رمزی کردن، جمع و تدوین قوانین
زخائرلغتنامه دهخدازخائر. [ زَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ زخیره (مؤنه ٔ لشکریان ). (از محیط المحیط). رجوع به زخیره شود.
زیرهلغتنامه دهخدازیره .[ رَ / رِ ] (اِ) تخمی است معروف که به عربی کمون خوانند، بهترین آن زیره ٔ کرمانی است و گوشت بزان کرمان به از بلاد دیگر است که اغلب به زیره چرند. معجونی که