ثالیقطرونلغتنامه دهخداثالیقطرون . [ ] (معرب ، اِ) کزبرةالحبشة است . دیسقوریدس گوید که آن نباتیست دارای برگهای شبیه به برگهای کزبرة جز آنکه روی آنها مرطوب و چسبناک است و ساقه ٔ آن کوچ
اکلةلغتنامه دهخدااکلة. [ اَ ک ِ ل َ ] (ع اِ) اکله . خارش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مرضی است که عضو از آن خورده می شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
حجر مشققلغتنامه دهخداحجر مشقق . [ ح َ ج َ رِ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) حجر طرار. حجر شطف . سنگ متورق . سنگی است زعفرانی رنگ و تو بر تو و زودشکن و از نواحی مغرب خیزد و
دستبردلغتنامه دهخدادستبرد. [ دَ ب ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) دست بردن . بازی و گرو بردن از حریف . (برهان ). بازی بردن . (آنندراج ). بردن بازی . (از انجمن آرا). گرو برای حریف