مقثعللغتنامه دهخدامقثعل . [ م ُ ث َ ع ِل ل ] (ع ص ) تیری که زخمش نیک به نشود . (م-نتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیری که خوب تراشیده نشده باشد و یا مصحف مقتعل است . (از اقرب الموار
ارتعاصلغتنامه دهخداارتعاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جنبیدن . || لرزیدن . (منتهی الارب ). ارتعاش . || درپیچیدن . پیچیدن مار بر خویشتن چون زخمش رسد. (زوزنی ). درپیچیدن مار زخم خورده . (م