زامخلغتنامه دهخدازامخ . [م ِ ] (ع ص ) شامخ . بلند. (اقرب الموارد). || مجازاً متکبر و گردنکش . (ناظم الاطباء). || مجازاً، کوه بلند. (ناظم الاطباء). || پیمانه ٔ پر و کامل . (اقرب
زخاخةلغتنامه دهخدازخاخة. [ زَخ ْ خا خ َ ] (ع ص ) زنی که در وقت جماع آب راند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از محیط المحیط) (از متن اللغة). زنی که آب میاندازد هنگام جماع .(ترجمه
مبدعلغتنامه دهخدامبدع . [ م ُ دِ ](ع ص ) نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ). از خود چیزی پیدا کننده . (غیاث ) (آنندراج ). از نو بیرون آورنده . اختراع کننده و آفریننده
زامخلغتنامه دهخدازامخ . [م ِ ] (ع ص ) شامخ . بلند. (اقرب الموارد). || مجازاً متکبر و گردنکش . (ناظم الاطباء). || مجازاً، کوه بلند. (ناظم الاطباء). || پیمانه ٔ پر و کامل . (اقرب
زخاخةلغتنامه دهخدازخاخة. [ زَخ ْ خا خ َ ] (ع ص ) زنی که در وقت جماع آب راند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از محیط المحیط) (از متن اللغة). زنی که آب میاندازد هنگام جماع .(ترجمه