زُخْرُفَفرهنگ واژگان قرآنزينت - بهجت- طلا (کلمه زخرف به معناي کمال زيبايي هر چيز است و از همين جهت طلا را هم زخرف ميگويند )
زاعقلغتنامه دهخدازاعق . [ ع ِ ] (ع ص ) آنکه بانگی برآرد که چهارپایان متفرق شوند و رم کنند. (از تاج العروس ) : ان علیها فاعلمن سائقاًلامبطنا ولا عنیفاً زاعقاً. راجز (از تاج العرو
زاقفلغتنامه دهخدازاقف . [ ق ِ ] (اِخ ) قریه ای است درنواحی نیل . (از معجم البلدان ). قریه ای است از نواحی رود نیل جزء عمل قوسان . (از مراصد الاطلاع چ بریل ).
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) آگاهی . آگهی . اطلاع . وقوف . (از ناظم الاطباء) : خبر شد ورا زآنکه افراسیاب چو کشتی برآمد ابر روی آب . فردوسی .چو اندر نصیبین خبر یافتند
زُخْرُفَفرهنگ واژگان قرآنزينت - بهجت- طلا (کلمه زخرف به معناي کمال زيبايي هر چيز است و از همين جهت طلا را هم زخرف ميگويند )
زاعقلغتنامه دهخدازاعق . [ ع ِ ] (ع ص ) آنکه بانگی برآرد که چهارپایان متفرق شوند و رم کنند. (از تاج العروس ) : ان علیها فاعلمن سائقاًلامبطنا ولا عنیفاً زاعقاً. راجز (از تاج العرو