جربلغتنامه دهخداجرب . [ ج ُ رَ ] (اِ) دراج راگویند. (آنندراج ). پرنده ای است صحرایی شبیه به خروس که آن را به عربی دراج گویند. (برهان ) : ای دادگستری که زتأثیرعدل توباز و عقاب
آستانلغتنامه دهخداآستان . (اِ) درگاه . درگه . آستانه . وصید. فِناء. سُدّه . کفش کن . جناب . عتبه . ساحت . حضرت . کریاس (بفارسی ). اُسکفه . گذرگاه . و آن قسمت پیشین خانه باشد پیوس