coachدیکشنری انگلیسی به فارسیمربی، اتوبوس، کالسکه، مربی ورزش، واگن راه اهن، خانه متحرک، معلمی کردن، رهبری عملیات ورزشی را کردن
زخزخةلغتنامه دهخدازخزخة. [ زَ زَ خ َ ] (ع مص ) جماع کردن با زن . (از ناظم الاطباء). زخزاخ نیز مصدر این باب و بهمین معنی است . رجوع به زخزاخ شود.
خوزانلغتنامه دهخداخوزان . [ خو ] (اِخ ) نام شهری است در خوزستان . (انجمن آرای ناصری ) : به خوزان بردوی را دایگانش که آنجا بود جای و خان و مانش . (ویس و رامین ).بدایه بود رامین هم