زخزخةلغتنامه دهخدازخزخة. [ زَ زَ خ َ ] (ع مص ) جماع کردن با زن . (از ناظم الاطباء). زخزاخ نیز مصدر این باب و بهمین معنی است . رجوع به زخزاخ شود.
زخزخةلغتنامه دهخدازخزخة. [ زَ زَ خ َ ] (ع مص ) جماع کردن با زن . (از ناظم الاطباء). زخزاخ نیز مصدر این باب و بهمین معنی است . رجوع به زخزاخ شود.
تغابنلغتنامه دهخداتغابن . [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) یکدیگر را غبن آوردن . (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). در زیان افگندن بعضی مر بعض را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (
تلخ گولغتنامه دهخداتلخ گو. [ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه به درشتی سخن می گوید و بدآواز که دارای آهنگ خوشی نباشد. (ناظم الاطباء). تند و تیز و طعنه زن . (ناظم الاطباء) : بخیلی که باشد خوش
خانلغتنامه دهخداخان . (اِ) خانه . بیت . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : گفت با خر
بردمیدنلغتنامه دهخدابردمیدن . [ ب َ دَ دَ ] (مص مرکب ) روییدن و سبز شدن . (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). سر زدن از خاک : همی هر زمان نو برآرد بری چو آن شد