زخریلغتنامه دهخدازخری . [ زُ ری ی ] (ع ص ) دراز از هر چیزی .(منتهی الارب ) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد).
زخریطلغتنامه دهخدازخریط. [ زِ ] (ع اِ) گیاهیست . (منتهی الارب )(از محیطالمحیط) (ترجمه ٔ قاموس ). لغتی است در زخرط بهمین معنی . (از اقرب الموارد). رجوع به زخرط شود.
زخریطلغتنامه دهخدازخریط. [ زِ] (ع اِ) آب دهن گوسپند و شتر. (منتهی الارب ) (از ترجمه ٔ قاموس ). همان زخرط است . (از اقرب الموارد). و رجوع به زخرط شود. || آب بینی گوسپند و شتر. (من
زخریهلغتنامه دهخدازخریه . [ زُ ی َ ] (ع اِ) گیاهی کمال یافته و بحد کمال رسیده . (از تاج العروس ) (از صاغانی ) (از البستان ).
زخریطلغتنامه دهخدازخریط. [ زِ ] (ع اِ) گیاهیست . (منتهی الارب )(از محیطالمحیط) (ترجمه ٔ قاموس ). لغتی است در زخرط بهمین معنی . (از اقرب الموارد). رجوع به زخرط شود.
زخریطلغتنامه دهخدازخریط. [ زِ] (ع اِ) آب دهن گوسپند و شتر. (منتهی الارب ) (از ترجمه ٔ قاموس ). همان زخرط است . (از اقرب الموارد). و رجوع به زخرط شود. || آب بینی گوسپند و شتر. (من
زخریهلغتنامه دهخدازخریه . [ زُ ی َ ] (ع اِ) گیاهی کمال یافته و بحد کمال رسیده . (از تاج العروس ) (از صاغانی ) (از البستان ).
خوریلغتنامه دهخداخوری . (اِخ ) خلیل بن جبرائیل بن حنابن الخوری میخائیل زخریا. صاحب امتیاز حدیقةالاخبار. در سال 1836 م . در شریفات از قراء لبنان بدنیا آمد سپس در سن پنج سالگی به
دم خوردنلغتنامه دهخدادم خوردن . [ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فریفته شدن و فریب خوردن . (ناظم الاطباء) (از برهان ). فریب خوردن . (غیاث ) (آنندراج ). کنایه از فریفته شدن باشد. (ا