زخلغتنامه دهخدازخ . [ زَخ خ ] (ع مص ) این کلمه ریشه ای است صحیح که معنی دور افکندن و چیزی را از خود جدا کردن دهد. (از مقاییس اللغة ج 3 ص 7). معنی اصلی این ماده دفع و افکندن اس
زخةلغتنامه دهخدازخة. [ زَخ ْ خ َ ] (اِخ )جایی است در سرزمین طی و علم منقول است از زخة بمعنی خشم و کین و یا از زخة بمعنی زوجه ٔ مرد. (از معجم البلدان ).عتکه ٔ فزاری خطاب به عامر
زخةلغتنامه دهخدازخة. [ زَخ ْ خ َ ] (ع اِ) کینه و خشم . (منتهی الارب ). کینه . ج ، زخات . (مهذب الاسماء). خشم و کین . صخر گوید : فلا تقعدن علی زخةو تضمر فی القلب وجداً وخیفا. (ا
زخةلغتنامه دهخدازخة. [ زُخ ْ خ َ ] (ع ص ، اِ) گوسپندان ریزه . (منتهی الارب ). بچه های کوچک گوسفند را زخه نامند اززخ بمعنی راندن ، زیرا آنها را میرانند. (از متن اللغة).در حدیث ع