زحمرةلغتنامه دهخدازحمرة. [ زَ م َ رَ ] (ع مص ) پر کردن مشک . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). جوهری و صاحب لسان العرب این لغت را نیاورده اند اما صغا
زامرةلغتنامه دهخدازامرة. [ م ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث زامر. نوازنده ٔ نی . (اقرب الموارد). و رجوع به زامر و زمر شود.
زحرةلغتنامه دهخدازحرة. [ زَ رَ ] (ع مص ) معنی مره (یک بار) میدهد از زحر. || (اِ) درد زائیدن است . (تاج العروس ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از المعجم الوسیط).
زحارةلغتنامه دهخدازحارة. [ زُ رَ ] (ع مص ) دچار شدن به بیماری شکم روش . (از متن اللغة) (از ترجمه ٔ قاموس ) (از اقرب الموارد). سخت روان شدن شکم . (ناظم الاطباء). رجوع به زحیر شود.
زحمةلغتنامه دهخدازحمة. [ زَ م َ ] (ع مص )انبوهی کردن و بدوش بر زدن . (تاج المصادر بیهقی ). در تنگنا افکندن . (از صحاح ) (از معجم الوسیط). فشردن یکدیگر را بعلت کثرت و ضیق محل . ر