زحلوطلغتنامه دهخدازحلوط. [ زُ] (ع ص ) مرد پست و فرومایه . عامه گویند: تزحلط؛ یعنی بدون اختیار در سراشیب فرود آمد. (از محیط المحیط). مرد ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (از اقرب ا
زحلوفلغتنامه دهخدازحلوف . [ زُ ] (ع اِ) محل سُر خوردن کودکان در سراشیبی و یا خود سراشیبی نرم را گویند. آنرا زحلوفه و زحلیف نیز خوانند. (از متن اللغة). || سنگ صاف و لغزان . و پشت
زحلوفةلغتنامه دهخدازحلوفة. [ زُ ف َ ] (ع اِ) جای لغزان از بالا به نشیب که کودکان بر آن بلغزند. یا جای نشیب تابان . (منتهی الارب ). آثار لغزیدن کودکان از بالای تپه به نشیب یا سراشی
زحلوفةلغتنامه دهخدازحلوفة. [ زُ ف َ ] (ع اِ) جانورکی است کوچک که بر پای میرود و بمورچه میماند. ج ، زحالف ، زحالیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به زحالیف شود.
زحلوقةلغتنامه دهخدازحلوقة. [ زُ ق َ ] (ع اِ) مثل زحلوفه ، جای لغزیدن کودکان از بالابه نشیب و این (با قاف ) لغت تمیم است . ج ، زحالق ، زحالیق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بمعنی
زحلوطلغتنامه دهخدازحلوط. [ زُ] (ع ص ) مرد پست و فرومایه . عامه گویند: تزحلط؛ یعنی بدون اختیار در سراشیب فرود آمد. (از محیط المحیط). مرد ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (از اقرب ا
زحلوفلغتنامه دهخدازحلوف . [ زُ ] (ع اِ) محل سُر خوردن کودکان در سراشیبی و یا خود سراشیبی نرم را گویند. آنرا زحلوفه و زحلیف نیز خوانند. (از متن اللغة). || سنگ صاف و لغزان . و پشت
زحلوفةلغتنامه دهخدازحلوفة. [ زُ ف َ ] (ع اِ) جای لغزان از بالا به نشیب که کودکان بر آن بلغزند. یا جای نشیب تابان . (منتهی الارب ). آثار لغزیدن کودکان از بالای تپه به نشیب یا سراشی
زحلوفةلغتنامه دهخدازحلوفة. [ زُ ف َ ] (ع اِ) جانورکی است کوچک که بر پای میرود و بمورچه میماند. ج ، زحالف ، زحالیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به زحالیف شود.
زحلوقةلغتنامه دهخدازحلوقة. [ زُ ق َ ] (ع اِ) مثل زحلوفه ، جای لغزیدن کودکان از بالابه نشیب و این (با قاف ) لغت تمیم است . ج ، زحالق ، زحالیق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بمعنی