زحفةلغتنامه دهخدازحفة. [ زَ ف َ ] (ع مص ) مرة است از زحف . یک بار زحف . (از محیطالمحیط). || (ص ) آتش زود در گیرنده . (ناظم الاطباء).
زحفةلغتنامه دهخدازحفة. [ زُ ح َ ف َ ] (ع ص ) آنکه بسیاحت نمیپردازد و جهانگردی نکند. (از اقرب الموارد) (ازمحیط المحیط). صاحب محیط گوید، آن است که سیاحت در شهرها نکند. اما در اساس
زحلةلغتنامه دهخدازحلة. [ زُ ح َ ل َ ] (ع ص ) زنی که از کارها دوری جوید. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). زنی که خود را از کاردور دارد و گرد آن نگردد. (منتهی الارب ) (از متن ا
زحفتینلغتنامه دهخدازحفتین . [ زَ ف َ ت َ ] (ع اِ) درخت آلاء و گیاه شیح . نارالزحفتین ؛ آتش شیح که گیاهی است و آتش آلاء که درختیست بدان جهت که آتش بدین دو چیز زود در گیرد. (منتهی ا
زاحفةلغتنامه دهخدازاحفة. [ ح ِ ف َ ] (ع ص ) شتر خسته از روندگی . زاحف . وتاء مبالغه را بود. (اقرب الموارد) (تاج العروس ).