زجمةلغتنامه دهخدازجمة. [ زَ / زِ م َ ] (ع اِ) کلمه ٔ نرم و خفی . گویند: ما سمعت له زجمه ؛ نشنیدم از او کلمه . و نیز گویند: ما یعصیه زجمة؛ یعنی یک کلمه سر از فرمان او نمی پیچد. (
زجمةلغتنامه دهخدازجمة. [ زَ م َ ] (ع اِ) زحرة که بچه با آن بیرون آید. گویند: ولدته بزجمة؛ یعنی او را با درد (زحرة) بزاد. (از اقرب الموارد). زجمة و زحمة و زکمة، درد زاییدنست که ب
زکمةلغتنامه دهخدازکمة. [ زَ م َ ] (ع اِ) زجمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به زجمة شود. || زکام که بیماری سر و دماغ است . (منتهی الارب ). زکام . (ناظم الاطباء) (از اقرب
زجبةلغتنامه دهخدازجبة. [ زُ ب َ ] (ع اِ) کلمة: «ماسمعت له زجبة»؛ یعنی نشنیدم از او کلمه ای . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). زجبه ، زجمة؛ کلمة. (از جمهره ٔ ا
زجملغتنامه دهخدازجم . [ زَ ] (ع مص ) شنیدن سخن خفی و نرم . و فعل آن از باب نصر آید. (از منتهی الارب ). شنیدن چیزی است از سخن پنهان . (از اقرب الموارد). || گفتن سخن ، گویند: سکت
زحمةلغتنامه دهخدازحمة. [ زَ م َ ] (ع مص )انبوهی کردن و بدوش بر زدن . (تاج المصادر بیهقی ). در تنگنا افکندن . (از صحاح ) (از معجم الوسیط). فشردن یکدیگر را بعلت کثرت و ضیق محل . ر