زبطلغتنامه دهخدازبط. [ زَ ] (ع مص ) بانگ کردن بط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). زبط و زبیط؛ فریاد مرغابی . (محیط المحیط) (البستان ). فریاد کردن مرغابی : «زبط البط»؛
زبطریلغتنامه دهخدازبطری . [ زِ ب َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به زبطره شهر مرزی ترکیه «روم قدیم » : لبیت صوتا زبطریا هرقت له کاس الکری و رضاب الخرد العرب . ابوتمام (از یاقوت ).رجو
زبطانةلغتنامه دهخدازبطانة. [ زَ ب َ ن َ ] (ع اِ) نیزه ٔ میان کاواک که بدان مرغان راشکار کنند. (منتهی الارب ). زبطانة سبطانة است . (البستان ) (محیط المحیط). زبطانة لغتی است در سبطا
زبطرهلغتنامه دهخدازبطره . [ زِ ب َ رَ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) وقعه ای است مسلمانان را با مردم ترکیه (روم ) در روزگار معتصم . (از مجمع الامثال میدانی ). طبری آرد: معتصم ده هزار مرد
زبطرهلغتنامه دهخدازبطره . [ زِ ب َ رَ ] (اِخ ) دختری است مر روم بن یقن بن سام بن نوح را و شهر زبطره (واقع میان ملطیه و سمیساط) به نام او معروف است . (از ترجمه ٔ قاموس ). دختر روم
زبطریلغتنامه دهخدازبطری . [ زِ ب َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به زبطره شهر مرزی ترکیه «روم قدیم » : لبیت صوتا زبطریا هرقت له کاس الکری و رضاب الخرد العرب . ابوتمام (از یاقوت ).رجو
زبطانةلغتنامه دهخدازبطانة. [ زَ ب َ ن َ ] (ع اِ) نیزه ٔ میان کاواک که بدان مرغان راشکار کنند. (منتهی الارب ). زبطانة سبطانة است . (البستان ) (محیط المحیط). زبطانة لغتی است در سبطا
زبطرهلغتنامه دهخدازبطره . [ زِ ب َ رَ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) وقعه ای است مسلمانان را با مردم ترکیه (روم ) در روزگار معتصم . (از مجمع الامثال میدانی ). طبری آرد: معتصم ده هزار مرد
زبطرهلغتنامه دهخدازبطره . [ زِ ب َ رَ ] (اِخ ) دختری است مر روم بن یقن بن سام بن نوح را و شهر زبطره (واقع میان ملطیه و سمیساط) به نام او معروف است . (از ترجمه ٔ قاموس ). دختر روم