زبراءلغتنامه دهخدازبراء. [ زَ ] (اِخ ) جایی است نزدیک تیماء. (منتهی الارب ). نام بقعه ای است . (ناظم الاطباء). یاقوت آرد: موضعی است در بادیة الشام نزدیک تیماء. در فتوح ایام ابوبک
زبراءلغتنامه دهخدازبراء. [ زَ ] (اِخ ) بنت شن . که در سلسله ٔ نسب بنی قضاعه واقع است . (از تاج العروس ).
زبراءلغتنامه دهخدازبراء. [ زَ ] (اِخ ) داه احنف بن قیس . و در مثل است : قد هاجت زبراء و او زنی سلیطه بود و هرگاه غضب میکرد احنف چنین میگفت و از آن پس این سخن مثل گشت . (منتهی الا
زبراءلغتنامه دهخدازبراء. [ زَ ] (اِخ ) نام ام ولد سعدبن ابی وقاص است . بر طبق ضبط متن تاریخ طبری چ دخویه و فتوح البلدان بلاذری چ لیدن . طبری آرد: سعد وقاص بر ابوالمحجن خشم گرفت و
زباءلغتنامه دهخدازباء. [ زَب ْ با ] (اِخ ) نام دختر پادشاه حیره است که تا خدیمه قاتل پدر خود را نکشت موی زهار نکند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نام ملکه ٔ جزیره که یکی از ملوک
زباءلغتنامه دهخدازباء. [ زَب ْ با ] (اِخ ) نام یکی از ده لقیح رسول اﷲ (ص ) است که بدو هدیه شده بود. (تاج العروس ).
زبرلغتنامه دهخدازبر. [ زُ ] (ع ص ) ج ِ زبراء (مؤنث ازبر). (اقرب الموارد). رجوع به زبراء و ازبرشود. || ج ِ زبره [ زُ رَ ] برخلاف قیاس . ج ِ قیاسی آن زبر [ زُ ب َ ] . (از متن ال
زبدلغتنامه دهخدازبد. [ زَ ب َ ] (اِخ ) ام ولد سعدبن ابی وقاص . (قاموس ) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). در متن طبری چ دخویه و فتوح الشام و بلاذری نام ام ولدسعدزبراء ضبط و این شعر
زباءلغتنامه دهخدازباء. [ زَب ْ با ] (اِخ ) نام دختر پادشاه حیره است که تا خدیمه قاتل پدر خود را نکشت موی زهار نکند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نام ملکه ٔ جزیره که یکی از ملوک
زباءلغتنامه دهخدازباء. [ زَب ْ با ] (اِخ ) نام یکی از ده لقیح رسول اﷲ (ص ) است که بدو هدیه شده بود. (تاج العروس ).