زبدینلغتنامه دهخدازبدین . [ زَ ] (اِخ ) از قراء صیدا. قریه های دیگری نیز بدین نام وجود دارد. (از ملحقات المنجد).
زبدانیلغتنامه دهخدازبدانی . [ زَ ب َ ] (اِخ ) هبةاﷲبن محمدبن جریر. اواز ابن ملاعب حضوراً روایت دارد. (از تاج العروس ).