زبان بازی کردنلغتنامه دهخدازبان بازی کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مکالمه کردن . باهم سخن گفتن . (آنندراج ) : سخن دارد به آب زندگی لعل گهربارش زبان بازی بکامل میکند مژگان خونخوارش . صائ
زبان بازیلغتنامه دهخدازبان بازی . [ زَ بام ْ ] (حامص مرکب ) کار زبان باز است (که با زبان چرب و نرم مردم را فریب میدهد). (فرهنگ نظام ). || مکالمه و با هم سخن گفتن . (آنندراج ) (ارمغان
زبان آوری کردنلغتنامه دهخدازبان آوری کردن . [ زَ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سلق . (دهار) (ترجمان القرآن ). زبان بازی کردن . شوخی و گستاخی کردن در سخن . بی باکانه سخن گفتن : سعدی دلاوری و زبان
زبان بازلغتنامه دهخدازبان باز. [ زَ بام ْ ] (نف مرکب ) کسی که با زبان چرب و نرم خود مقصود خود را حاصل میکند یا مردم را فریب میدهد. (فرهنگ نظام ). چاپلوس . متملق .چرب سخن . چاخان . ل
equivocatingدیکشنری انگلیسی به فارسیاختلاف نظر، دوپهلو حرف زدن، زبان بازی کردن، ابهام بکار بردن، دروغ گفتن، طفره رفتن