زبانۀ آزادfree reedواژههای مصوب فرهنگستاننوعی زبانه که براثر ارتعاش سر آزاد آن بدون برخورد با مانع صدا تولید میشود
زبانۀ ایمنگاهfouling barواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای که بهصورت مکانیکی و در نتیجۀ برخورد با بال چرخ قطار عمل میکند
زبانۀ رودپیچmeander lobe, tongue 2واژههای مصوب فرهنگستانزمینی زبانهایشکل و کموبیش مرتفع در درون یک رودپیچ
زبانۀ زنشیbeating reedواژههای مصوب فرهنگستاننوعی زبانه که براثر ارتعاش و برخورد سر آزاد آن با مانع صدا تولید میشود
زبانۀ سادهsingle reedواژههای مصوب فرهنگستاننوعی زبانۀ زنشی واحد در برخی از هواصداها که براثر ارتعاش آن صدا تولید میشود
آزادهلغتنامه دهخداآزاده . [ دَ / دِ ] (ص ) آنکه بنده نباشد. حرّ. حرّه . آزاد. آزادمرد. مقابل بنده و عبد. ج ، آزادگان : ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم . فر
سوسنلغتنامه دهخداسوسن . [ سو س َ ] (اِ) گلی است معروف و آن چهار قسم می باشد: یکی سفید و آنرا سوسن آزاد میگویند، ده زبان دارد و دیگری کبود و آنرا سوسن ازرق می خوانند و دیگری زرد
انهیلغتنامه دهخداانهی . [ اِ ] (ع مص ) ممال انهاء. انها. خبر دادن . پوشیده خبر دادن : مقرر گشت که هیچ خانه نیست بر آنجمله که انهی کرده بودند. (تاریخ بیهقی ). او را سوگند داده آم
تلقین کردنلغتنامه دهخداتلقین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعلیم کردن و پند دادن . (ناظم الاطباء). چیزی را در ذهن و فکر کسی حقیقت جلوه دادن . کسی را به چیزی معتقد کردن : بازیگر است
دیر کهنلغتنامه دهخدادیر کهن . [ دَ رِ ک ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زمان بسیار قدیم . (یادداشت مؤلف ) : هزار دگر بود خود ساخته ز دیر کهن نغز پرداخته . فردوسی . || دنیا. (یاددا