زبادلغتنامه دهخدازباد. [ زَ ] (اِخ ) جد محمدبن احمدبن زباد مذاری . محدث است و زبداء نیز نقل شده و ثانی اشهر است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع به زبداء و محمدبن احمد و مذا
زبادلغتنامه دهخدازباد. [ زَ ] (اِخ ) دختر بسطام بن قیس است . (منتهی الارب ). دختر بسطام بن قیس و همسر ولیدبن عبد الملک است و شاعر درباره ٔ همو گوید:لعمر بنی شیبان اذینکحونه زباد
زبادةلغتنامه دهخدازبادة. [زَ دَ ] (ع اِ) ج ، زباد. قسمی گربه است . (تاج العروس بنقل از کتاب طبایع الحیوان ). رجوع به زباد شود.
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) مالک بن خیر اسکندرانی . از زباد مغرب است . (تاج العروس ). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی . محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حی
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن عجنس بن اسباط زبادی است . ابوسعیدبن یونس وی را نام برده و از بطن زباد دانسته و گفته است ابوالفضل زبادی اندلسی برادر زباد
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) خالدبن عامر افریقائی . محدث است . عیاش بن عباس از او روایت دارد و بگفته ٔ ابن یونس ، زبادی خود از خالدبن یزیدبن معاویه نقل حدیث کرده است .
زبادةلغتنامه دهخدازبادة. [زَ دَ ] (ع اِ) ج ، زباد. قسمی گربه است . (تاج العروس بنقل از کتاب طبایع الحیوان ). رجوع به زباد شود.
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) مالک بن خیر اسکندرانی . از زباد مغرب است . (تاج العروس ). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی . محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حی
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن عجنس بن اسباط زبادی است . ابوسعیدبن یونس وی را نام برده و از بطن زباد دانسته و گفته است ابوالفضل زبادی اندلسی برادر زباد
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ ) یزیدبن خمیرالزبادی . بگفته ٔ عبدالغنی بن سعید منسوب است به زباد، بطنی از اولاد کعب بن حجربن اسودبن کلاع . یزید از پدرش خمیربن یزید روایت د
زبادیلغتنامه دهخدازبادی . [ زَ ] (اِخ )خالدبن عبداﷲ است از بطن زباد از بطون بنی کعب . (تاج العروس ). سمعانی آرد: خالدبن عبداﷲ زبادی از عزاک بن مالک و مشکان بن عمر روایت دارد و جع