زایدنلغتنامه دهخدازایدن . [ دَ ] (مص ) زاده شدن . (ناظم الاطباء).زادن . (حاشیه برهان چ معین ) : و بسیاران در زایدن او شادناک شوند. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 8). زایدن یسوع مسیح چنین ب
زایدندانلغتنامه دهخدازایدندان . [ دَ ] (اِخ ) از بلاد بزرگ قندهار. حمداﷲ مستوفی آرد: قندهار مملکتی بزرگ است از اقلیم سوم و چهارم . بلاد بزرگش : قراخالوک و ولی شالوک که دارالملک است
زایدندانلغتنامه دهخدازایدندان . [ دَ ] (اِخ ) از بلاد بزرگ قندهار. حمداﷲ مستوفی آرد: قندهار مملکتی بزرگ است از اقلیم سوم و چهارم . بلاد بزرگش : قراخالوک و ولی شالوک که دارالملک است
شادناکلغتنامه دهخداشادناک . (ص مرکب ) مقابل غمناک . (آنندراج ). شادمان : و شادناک شود جان من به خدای زندگانی دهنده ٔ من . (انجیل لوقا باب 1 شماره ٔ 27 ترجمه ٔ دیاتسارون ص 12). و ب
بسیارانلغتنامه دهخدابسیاران . [ ب ِ ] (ص ، اِ) جماعت . مردم . (آنندراج ). جماعت مردمان و مردمان انبوه . (ناظم الاطباء). کسان بسیار : دارم آن سر که سری در قدمت اندازم وین خیالیست که
زادنلغتنامه دهخدازادن . [ دَ ] (مص ) ترجمه ٔ ولاد بکسر واو و آن را بعربی ولادت بر وزن کتابت و وضعالحمل نیز گویند. (آنندراج ).پهلوی Zatan، اوستا - Zan (زاییدن . زاییده شدن ). «با
تاریخ یهودلغتنامه دهخداتاریخ یهود. [ خ ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوره های «یوم السبت » (استراحت و تعطیل روز هفتم ) و «یوبیل » (جشنی که در مذهب یهود در هر پنجاه سال یک بار برای