زایدلغتنامه دهخدازاید. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) زائد. نموکننده و افزون شونده . (اقرب الموارد). بالنده . افزون شونده . نموکننده . (ناظم الاطباء). || مافوق . علاوه و زیادتر و افزون تر. (ناظم الاطباء). || افزون . (آنندراج ). فراوان . بسیار : خصم تو هست ناقص و مال تو زاید اس
صندلی کودکbaby car seat, child safety seat, infant safety seat,child restraint system, child seat,baby seat, restraining car seat, car seatواژههای مصوب فرهنگستانصندلی ایمنی برای نشستن کودک در خودرو بهمنظور جلوگیری از آسیب رسیدن به او در هنگام تصادف
هشداردهندة کمربند ایمنیseat belt reminder/ seatbelt reminder, SBR, seat belt warning, seat belt alarmواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در صورت نبستن کمربند ایمنی ازطریق علائم صوتی یا تصویری یا نوری هشدار میدهد
نشیمن طوقهbead seatواژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ داخلی رینگ (rim) که تایر بر روی آن قرار میگیرد و آببندی هم میشود
ایجاد تَرَک و نشستcrack and seatواژههای مصوب فرهنگستانفرایند ایجاد تَرَک و ترمیم سطح راههای بتنی فرسوده با تقسیم سطح یکپارچه به قطعات کوچکتر و اعمال فشار توسط غلتک
صندلی تاشوjump seat/ jumpseatواژههای مصوب فرهنگستانصندلیای در اتاقک خلبان که خدمۀ پرواز از آن استفاده نمیکنند، اما سایر خدمۀ مجاز هواگَرد میتوانند آن را اشغال کنند
زایدالحسابلغتنامه دهخدازایدالحساب . [ ی ِ دُل ْ ح ِ ] (ع ص مرکب ) زائدالحساب . در اصطلاح احکامی ، کوکبی که در نطاقین اول و دوم فلک تدویر یا در نطاقین سیم و چهارم فلک اوج باشد.
زایدالسیرلغتنامه دهخدازایدالسیر. [ ی ِ دُس ْ س َ ] (ع ص مرکب ) زائدالسیر.به اصطلاح احکامیان ، کوکبی که سیرش در تزاید باشد.
زایدالعددلغتنامه دهخدازایدالعدد. [ ی ِ دُل ْ ع َ دَ ] (ع ص مرکب ) زائدالعدد. کوکبی که از ذروة به حضیض آید.
زایدالقدرلغتنامه دهخدازایدالقدر. [ ی ِ دُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) زائدالقدر. کوکبی را آنگاه در اصطلاح احکام نجوم زائدالقدر گویند که در نطاق دوم و سوم تدویر باشد و ماه را وقتی زائدالقدر خوانند که میان تربیع اول و دوم باشد.
زایدالنورلغتنامه دهخدازایدالنور. [ ی ِ دُن ْ نو ] (ع ص مرکب ) زائدالنور. در اصطلاح هیئت ، ماه که بزیادت باشد مقابل ماه کاست و ناقص النور.
زاید ثقهلغتنامه دهخدازاید ثقه . [ ی ِ دِ ث ِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زائد ثقه . در اصطلاح محدثان ، حدیثی است که یک راوی ثقه بدان متفرد باشد و مضمون آن در احادیث راویان دیگر نیامده باشد. در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد محدثان ، زائد ثقه سه گونه است :
زایدالحسابلغتنامه دهخدازایدالحساب . [ ی ِ دُل ْ ح ِ ] (ع ص مرکب ) زائدالحساب . در اصطلاح احکامی ، کوکبی که در نطاقین اول و دوم فلک تدویر یا در نطاقین سیم و چهارم فلک اوج باشد.
زایدالسیرلغتنامه دهخدازایدالسیر. [ ی ِ دُس ْ س َ ] (ع ص مرکب ) زائدالسیر.به اصطلاح احکامیان ، کوکبی که سیرش در تزاید باشد.
زایدالعددلغتنامه دهخدازایدالعدد. [ ی ِ دُل ْ ع َ دَ ] (ع ص مرکب ) زائدالعدد. کوکبی که از ذروة به حضیض آید.
زایدالقدرلغتنامه دهخدازایدالقدر. [ ی ِ دُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) زائدالقدر. کوکبی را آنگاه در اصطلاح احکام نجوم زائدالقدر گویند که در نطاق دوم و سوم تدویر باشد و ماه را وقتی زائدالقدر خوانند که میان تربیع اول و دوم باشد.
دائم التزایدلغتنامه دهخدادائم التزاید. [ ءِ مُت ْ ت َی ُ ] (ع ص مرکب ) که پیوسته فزونی گیرد. روزافزون .
حسین زایدلغتنامه دهخداحسین زاید. [ ح ُ س َ ن ِ ءِ ] (اِخ ) ازهری فلکی منجم . او راست : «المطلع السعید فی حسابات الکواکب علی الرصد الجدید» که در قاهره 1304 هَ . ق . در حیات مؤلف چاپ شده است . (معجم المؤلفین از ایضاح المکنون ).
متزایدلغتنامه دهخدامتزاید. [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) افزون شونده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افزون شده . اضافه شده . زیاد گشته . زیادتر و افزونتر و بیشتر و فراوانتر. (ناظم الاطباء). افزون : و هرگاه که ماده بر تب اندررگها پختن آغاز کند آن روز تب متزاید بود. (ذخیره ٔ
تجنیس زایدلغتنامه دهخداتجنیس زاید. [ ت َ س ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و مذیل نیز خوانند و آن چنان باشد که هر دو کلمه ٔ متجانس بحروف و حرکات متفق باشند اما در آخر یک کلمه حرفی زیادت بود، مثال : هو حام حامل لاعباءالامور و کاف کافل لمصالح الجمهور. دیگر: انا من زمانی زمانة و من اِخوانی فی حنانة. پ
تزایدلغتنامه دهخداتزاید. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) افزون شدن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). افزونی و ازدیاد و زیادتی . (ناظم الاطباء). || به تکلف افزودن در سخن و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تزید در سخن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || افزودن ق