زاویهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل زاویهدار، مثلثی، خمیده، تاشده، خَمشده نوکتیز، بُرنده، تیز صفات زاویه: متمم، حاده، تند، منفرجه، باز، قائمه، راست سهگوش، چهارگوش
شکستگی زاویهدارangulated fractureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شکستگی که در آن بخشهای شکستۀ استخوان با یکدیگر زاویه پیدا کنند
پهنای زاویهای باریکۀ رادارangular beam-width in radarواژههای مصوب فرهنگستانزاویهای که باریکۀ پرتوِ رادار در سطح افقی پوشش میدهد
زاویهپیرو مثبتpositive casterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی زاویۀ پیرو که در آن محور یا سگدست در بالای چرخ به سمت عقب متمایل است
انحنا دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل حنا دادن زاویهدار کردن برگرداندن، وارونه کردن خَم کردن، خَم شدن، تعظیم کردن تاب دادن، پیچاندن
سنگ تنشآواریcataclastic rock, cataclastiteواژههای مصوب فرهنگستانسنگی با قطعات زاویهدار که در پی خرد شدن و شکسته شدن سنگهای پیشین براثر نیروهای مکانیکی به وجود میآید