زاووشلغتنامه دهخدازاووش .(اِخ ) کوکب عطارد است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زاوش (بمعنی مشتری ). رجوع به زاوش شود.
زاروشادلغتنامه دهخدازاروشاد. (اِخ ) قصبه ای است کوچک در 40هزارگزی شمال غربی قارص . (از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و قارص شود.
زئوسلغتنامه دهخدازئوس .[ زِ ] (اِخ ) (به یونانی ). به فارسی : زاوش . زاووش . زوش ، بسانسکریت : دیااوه ، بلاتینی : ژوپیتر ، بتوتنی : زیو یا تیو ، در اوستا: اهورمزد ، در سنگ نبشته
پنج بیچارهلغتنامه دهخداپنج بیچاره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خمسه ٔ متحیره را گویند یعنی زحل و مشتری و مریخ و زهره و عطارد. (برهان قاطع). کیوان و زاووش و بهرام و ناهید و تیر. پنجه ٔ
زاودشلغتنامه دهخدازاودش . [ دُ ] (اِخ ) ستاره ٔ عطارد. (ناظم الاطباء). مصحف زاووش و زاوش است . رجوع به زاووش و زاوش در برهان قاطع چ معین و لغت نامه شود. همین کلمه بصورت زاورس هم
زاورسلغتنامه دهخدازاورس . [ وَ ] (اِخ ) ستاره ٔ زهره .(ناظم الاطباء). این کلمه مصحف زاووش و زاوش (ستاره مشتری ) است . رجوع بهمین کلمات در برهان قاطع چ معین و لغت نامه در ذیل همین
زاوشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. از خدایان یونانیان قدیم؛ زئوس.۲. ‹زاووش، زواش، زوش› (نجوم) [قدیمی] = مشتری: ◻︎ فلک سادسست زاوش را / که دهندهست دانش و هش را (سنائی۱: ۶۹۹).