زاهدمحلهلغتنامه دهخدازاهدمحله . [ هَِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلخواران ، بخش مرکزی شهرستان ساری . واقع در 7500 گزی شمال خاوری جویبار، در دشتی معتدل ، مرطوب و مالار
chillدیکشنری انگلیسی به فارسیسرد شدن، سرما، خنکی، چایمان، خنک کردن، سرد کردن، خنک شدن، منجمد کردن، مایه دلسردی، مایوس
زاهدمحلهلغتنامه دهخدازاهدمحله . [ هَِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلخواران ، بخش مرکزی شهرستان ساری . واقع در 7500 گزی شمال خاوری جویبار، در دشتی معتدل ، مرطوب و مالار
ابیزفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشرارۀ آتش؛ جرقه: ◻︎ هست زآهم آتش دوزخ ابیز / نالهای از من ز تندر صد ازیز (منجیک: ۲۳۱).
حسین دهن الخصالغتنامه دهخداحسین دهن الخصا. [ ح ُ س َ ن ِ دُ نُل ْ خ َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲ زاهرموصلی مکنی به ابوعلی ضیاءالدین ، نحوی . او نزد حاکم موصل قربی داشت لیکن با وی بهم زد و به نزد
زهاملغتنامه دهخدازهام . [ زِ ] (ع مص ) نزدیک شدن در رفتار و خرید و فروخت و جز آن و یقال : زاهم الخمسین ؛ یعنی نزدیک به پنجاه رسید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به مزاهم
ریاضتکشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کش، زاهد، زاهدمنش، سختگیر، معتکف، تارک دنیا، گوشهنشین، گوشهگیر، باتقوا، معتدل [حالت اسمی: مرتاض▲]