گدگدفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآوایی که بدان بز را فرامیخوانند تا نوازش کنند: ◻︎ زآنکه دیریست تا مَثَل زدهاند / نشود بز به گدگدی فربه (ابنیمین: ۵۱۳).
غرماسنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی نان روغنی نازک: ◻︎ گر من به مثل سنگم با تو غرماسنگم / ور زآنکه تو چون آبی با خستهدلم ناری (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰).
کرخفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بیحس: ◻︎ سر چاه چنین مباش کرخ / زآنکه چاه است بر سر دوزخ (آذری طوسی: مجمعالفرس: کرخ).۲. (قید) با حالت سستی و بیحالی.
تبنگویکلغتنامه دهخداتبنگویک . [ ت َ ب َ ی َ ] (اِمصغر) مصغر تبنگو یا تبنگوی : وانگه به تبنگویکش اندر سپردْشان ور زانکه نگنجند بدو درفشردْشان بر پشت نهدْشان و سوی خانه بردْشان وز پش
چهارطنابلغتنامه دهخداچهارطناب . [ چ َ / چ ِطَ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است : زآنکه مدهوش گشته اند همه اندرین خیمه ٔ چهارطناب .ناصرخسرو.