زافهلغتنامه دهخدازافه . [ ف َ ] (اِ) گیاهی باشد شبیه سیر کوهی . (برهان قاطع). گیاهی باشد چون سیر کوهی و همچنان بوی ناخوش دارد. (صحاح الفرس ) (فرهنگ سروری ) : من یکی زافه بدم خشک
زاده ٔ عوفلغتنامه دهخدازاده ٔ عوف . [ دَ / دِ ی ِ ع َ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عوف . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ).
ژافهلغتنامه دهخداژافه . [ ف َ / ف ِ ] (اِ) نوعی گیاه بدبو. || خارپشت . (آنندراج ). رجوع به زافه شود.
کشفلغتنامه دهخداکشف . [ ک َ ش َ ] (اِ) لاک پشت . کاسه پشت . سولاخ پا. باخه . سلحفاة. سلحفاد. (یادداشت مؤلف ). سوراخ پا : چون کشف انبوه غوغائی بدیدبانگ و ژخ مردمان خشم آورید. ر
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) مروزی . ابن جبود. صاحب مجمع الفصحاء گوید: او در زمان مأمون خلیفه ٔ عباسی میزیسته و به سال 200 هَ. ق . درگذشته است و گ
خارپشتلغتنامه دهخداخارپشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است معروف . گویند مار افعی را می گیرد و سر به خود فرومی کشد و مارخود را چندان بر خارهای پشت او می زند که هلاک می شود و در زمی