زاغورلغتنامه دهخدازاغور. [ وَ ] (اِ) لک لک است . منوچهری گوید : گر ندانی ز زاغور بلبل بنگرش گاه نغمه و غلغل .(لغت فرس اسدی ص 164).
ظاقورلغتنامه دهخداظاقور. [ ظاق ْ وَ ] (اِ) لقلق . لکلک : گر ندانی ز ظاقور بلبل بنگرش گاه نغمه و غلغل . منوچهری (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).این کلمه با ظاء مؤلف و قاف در فار
زاورفرهنگ نامها(تلفظ: zāve(a)r) ظاهراً از برخاستههای فرقه آذر کیوان است و معنای متعددی برای آن آوردهاند از جمله دلیری و یارایی .
لکلکلغتنامه دهخدالکلک . [ ل َ ل َ ] (اِ) لک لک . لقلق . ابوحدیج . قعقع. (منتهی الارب ). لقلاق . مرغی است حرام گوشت و از جمله ٔ طیور وحشی است . طائر آبی است .(غیاث ). زاغور. فالر
غلغللغتنامه دهخداغلغل . [ غ ُ غ ُ ] (اِ صوت ) شوریدن بلبلان و مرغان را گویند در حالت مستی . (برهان قاطع). نام آواز بلبلان چون بسیار باشند. آواز مرغان بسیار : خاسته از مرغزار غلغ
ارگریلغتنامه دهخداارگری . [ اَ گ ِ ] (اِخ ) سنجاق ارکری یکی از چهار سنجاقی است که ولایت یانیه را تشکیل میدهند و قطعه ای از طوسقه ستان میباشد و آن از طرف مغرب بدریای آدریاتیک یعنی
نغمهلغتنامه دهخدانغمه . [ ن َ م َ / م ِ] (از ع ، اِ) نغمة. آواز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) . نوا. (ناظم الاطباء). آوا. نغمة. رجوع به نغمة شود : شده نغمه ٔ چنگ بر
دانستنلغتنامه دهخدادانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) دانائی حاصل کردن . (از ناظم الاطباء). دانش . علم . (تاج المصادر بیهقی ). فقه . شعر. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). علم پیدا کردن . ت