زازالغتنامه دهخدازازا. (اِخ ) طبقه ای از ایرانیان در میان اکراد. مرحوم رشید یاسمی آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقه ٔ ایرانی دیگر هم هست به ا
زاعقلغتنامه دهخدازاعق . [ ع ِ ] (ع ص ) آنکه بانگی برآرد که چهارپایان متفرق شوند و رم کنند. (از تاج العروس ) : ان علیها فاعلمن سائقاًلامبطنا ولا عنیفاً زاعقاً. راجز (از تاج العرو
زاعقلغتنامه دهخدازاعق . [ ع ِ ] (ع ص ) آنکه بانگی برآرد که چهارپایان متفرق شوند و رم کنند. (از تاج العروس ) : ان علیها فاعلمن سائقاًلامبطنا ولا عنیفاً زاعقاً. راجز (از تاج العرو
زازالغتنامه دهخدازازا. (اِخ ) طبقه ای از ایرانیان در میان اکراد. مرحوم رشید یاسمی آرد: در قرن بیستم تحقیق محققان به اینجا رسید که در میان اکراد یک طبقه ٔ ایرانی دیگر هم هست به ا
زازائیلغتنامه دهخدازازائی .(ص نسبی ، اِ) منسوب به زازا. || نوعی مخصوص از زبان کردی ، شامل لهجه های سیورک ، بجق ، چبخچور . کغی ، کر، چرمق و پالو است . (مقدمه ٔ برهان قاطع بقلم دکتر
رأورالغتنامه دهخدارأورا. [ رَئو ] (اِ) راورا. خارپشت . و ظاهراً بهر دو زای فارسی است . (فرهنگ رشیدی ). رجوع به زاوزا و ژاوژا و راورا شود.