دهقان زاشتلغتنامه دهخدادهقان زاشت . [ دِ ] (اِ مرکب ) لقب یا نام مهتران ناحیه ای در ماوراءالنهر بوده . صاحب حدود العالم گوید: به حدود ماوراءالنهر ناحیتی است اندر کوهها و شکستگی ها و ا
زاب نودکلغتنامه دهخدازاب نودک . [ ب ِ دَ ] (اِخ ) بموجب آنچه در تواریخ درباره ٔ نسبت زاب آمده است فرزند مایسوبن نودَربن منوچهر و پدر کیقباد است . (فارسنامه ٔابن بلخی ص 14). و رجوع ب
کاسه ٔ گرمتر از آشلغتنامه دهخداکاسه ٔ گرمتر از آش . [ س َ / س ِ ی ِ گ َ ت َ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاسه ٔ گرمتر از آش است . این مثل را در جایی گویند که شخصی برای اتمام کار غیری گرمتر از
دهقان زاشتلغتنامه دهخدادهقان زاشت . [ دِ ] (اِ مرکب ) لقب یا نام مهتران ناحیه ای در ماوراءالنهر بوده . صاحب حدود العالم گوید: به حدود ماوراءالنهر ناحیتی است اندر کوهها و شکستگی ها و ا
شکستگیلغتنامه دهخداشکستگی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شکسته .کسر. شکستن . تکسر. خنث . (یادداشت مؤلف ). کسر و انکسار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : چون زم
زالغتنامه دهخدازا. (اِمص ) در تداول بمعنی زایش .- سر زا رفتن ؛ مردن زن گاه بارنهادن . || (نف ) مخفف زاینده . افزاینده : سخت زا.- نازا ؛ عقیم . ماده ای که بچه نیاورد. || (ن مف