زارحلغتنامه دهخدازارح . [ رَ ] (اِخ ) (ظهور نو) پادشاه حبش یا کوش که در زمان آسا با لشکر بیشمار برزم یهودا برخاست و در مریشه در وادی صفاته منهزم گشت . (دوم تواریخ ایام 14:9) (قا
زارحلغتنامه دهخدازارح . [ رَ ] (اِخ ) شخصی لاوی از بنی جرشون . (یکم تواریخ ایام 6:21 و 41) (قاموس کتاب مقدس ).
زارحلغتنامه دهخدازارح . [ رَ ] (اِخ ) فرزند رعوئیل ابن عیسو و در سفر پیدایش 36:13 و 17 و 23 و یکم تواریخ ایام 1:37 مذکور است . (قاموس کتاب مقدس ). و بستانی آرد: یکی از امیران اد
زارحلغتنامه دهخدازارح . [ رَ ] (اِخ ) فرزند یهوذا (سفر پیدایش 38:30 و 46:12 و یکم سفر اعداد 26:20،یوشع 7:1 و 18 و 22:20 و یکم تواریخ ایام 2:4 و 6 و9:6 و نحمیا 11:24) (قاموس کتاب
زارحلغتنامه دهخدازارح . [ رَ ] (اِخ ) یکی از بنی شمعون (سفر اعداد 26:12 و یکم تواریخ ایام 4:24) که در سفر پیدایش 46:10 صوحر خوانده شده است . (قاموس کتاب مقدس ).
ذعرهلغتنامه دهخداذعره . [ ذُ ع َ رَ ] (ع اِ) مرغکی است که بر درخت آشیانه دارد و پیوسته دم خودمی جنباند. صاحب اقرب الموارد گوید و این آن مرغ است که عامّه در بلاد ما بدان اُم ّ صُ
زارهلغتنامه دهخدازاره . [ رَ ] (اِخ ) (عین الَ ...) چشمه ای است معروف در بحرین . (از معجم البلدان ).
زارهلغتنامه دهخدازاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه یا شهری است واقع میان ارزنجان و سیواس . حمداﷲ مستوفی آرد: از ارزنجان تا دیه خواجه احمدپنج فرسنگ .... از او تا اگرسوک پنج فرسنگ ، از او
زارهلغتنامه دهخدازاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در طرابلس غرب ، از آنجا است ابراهیم زاری بازرگان مالدار. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). یاقوت نویسد: سلفی ابراهیم زاری را که
زارهلغتنامه دهخدازاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای بزرگ است در بحرین . و بسال 12 هَ . ق . بهنگام خلافت ابی بکر گشوده شد و با اهالی آن صلح برقرار گردید. از این جا است مرزبان الزاره .
زارحیانلغتنامه دهخدازارحیان . (اِخ ) ابن یهودا ذریه ٔ زارح بن یهودا میباشند. (یکم سفر اعداد26:13 و 20 یوشع 7:17 و اول تواریخ ایام 27:11 و 13) (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به زارح بن
زارحیانلغتنامه دهخدازارحیان . (اِخ ) ابن یهودا ذریه ٔ زارح بن یهودا میباشند. (یکم سفر اعداد26:13 و 20 یوشع 7:17 و اول تواریخ ایام 27:11 و 13) (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به زارح بن
زبدیلغتنامه دهخدازبدی . [ زَ ] (اِخ ) فرزند زارح از سبط یهودا (کتاب یشوع 7:1). در موضع دیگر از کتاب مذکور در ضمن سخن درباره ٔبنی اسرائیل چنین آمده : قبیله ٔ یهود را احضار نموده
فارصلغتنامه دهخدافارص . [ رِ ] (اِخ ) او فارص بن یهودا و توأم زارح است و او پدر خانواده ٔ عظیمی میباشد که آنها را فارصیان گویند. (قاموس کتاب مقدس ).
لبیالغتنامه دهخدالبیا. [ ل ِ ] (اِخ ) لیبی . لیبیا. رجوع به هر دو کلمه شود. در قاموس کتاب مقدس آمده : لبیا، مملکتی است در شمال افریقا که در ساحل دریای متوسط واقع و از مصر تا کار
حبشهلغتنامه دهخداحبشه . [ ح َ ب َ ش َ ] (اِخ ) مملکت حبشستان . حبش . مملکت سیاهان . کشور سیاهان . حبشستان . آبی سینی . اتیوپی . کشور بزرگی است در خاور آفریقا، واقع در باختر باب